زندگینامه شهیدحاج شیخ عبدالله ضابط
شهید عبدالله ضابط
شهيد ضابط در سال 1341 يعني همان سالي که حضرت امام خميني(ره) فرموده بودند سربازان من اکنون در گهواره اند در خانواده اي مذهبي، فرهنگي و در شهر مقدس مشهد پا به عالم خاکي نهاد. پدرش از خادمان بارگاه منور حضرت علي بن موسي الرضا (علیه آلاف التحیة و الثناء) مي باشد. که در تربيت او با الطاف کريمانه آن حضرت اهتمام داشت
بسم رب الشهداء و الصدیقین و من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا
از فرود تا عروج
شهيد ضابط در سال 1341 يعني همان سالي که حضرت امام خميني(ره) فرموده بودند سربازان من اکنون در گهواره اند در خانواده اي مذهبي، فرهنگي و در شهر مقدس مشهد پا به عالم خاکي نهاد. پدرش از خادمان بارگاه منور حضرت علي بن موسي الرضا (علیه آلاف التحیة و الثناء) مي باشد. که در تربيت او با الطاف کريمانه آن حضرت اهتمام داشت او تحصيلات خويش را با استعداد و پشتکار منحصر به فرد آغاز کرد و موفق شد در سن 15 سالگي بصورت جهش ديپلم تجربي بگيرد و در سن 16 سالگي به هندوستان جهت تحصيل در رشته شيمي عزيمت نمود و پس از 6 ماه همزمان با پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي به ايران بازگشت. و به فعاليتهاي انقلابي و مذهبي مشغول شد. در سال 1358 در دانشکده علوم تربيتي دانشگاه فردوسي مشهد مشغول به تحصيل شد. پس از آن با نظر به لياقتش به عضويت شجره طيبه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد و با توجه به علاقه شديد به تحصيل در مرکز مديريت و آموزش سپاه قم(دانش سراي عالي شهيد محلاتي) مشغول به تحصيل شد.
ايشان همزمان با تحصيل و انجام وظايف ماهها در مناطق عملياتي حضور داشت. در سال 64 مفتخر به راهيابي به مکتب سالکان نور گرديد و در حوزه علميه قم در کنار تهذيب نفس از خرمن اساتيد گرانمايه همچون آيات عظام استادي، تبريزي، شب زنده دار، خاتم يزدي و… کسب فيض نمود. با توجه به علاقه وافر وي به امر تبليغ و نيز نفس معنوي و هنرمندي در خطابه داشت طي سفرهاي زيادي به نقاط مختلف کشور و بعضي کشورهاي منطقه به ترويج معارف تشيع و هدايت انسانهاي تشنه حقايق پرداخت.
او که سالها با شهداء زندگي کرده بود پس از پايان جنگ جامعه بدون فرهنگ شهداء برايش سخت بود و به هر طريق سعي داشت با خاکهاي گرم خوزستان انس داشته باشد تا گرماي نفسش هر روز بيشتر شود و مبلّغ پيام شهداء باشد. در سال 79 با چند عامل که محوري ترين آنها فرمان ولي امر مسلمين(حفظه الله) بود مجموعه تفحص سيره شهداء را پايه گذاري نمود و با تحمل زحمات زياد و همّت عالي به تربيت سفيران نور و هدايت و ترويج فرهنگ ايثار و شهادت پرداخت تا اين سفيران نور در مناطق و قشرهاي مختلف به روشن گري و هدايت صحيح جامعه بخصوص نسل جوان که در معرض طوفان غفلت و تباهي دشمنان اسلام و بشريت قرار دارند و نيز حفظ نظام از آسيب هاي دشمنان به تربيت آينده سازان و زمينه سازان ظهور بپردازند. و سرانجام روز 29 بهمن 82 در بازگشت از جلسه تبليغي در جاده بابل بر اثر تصادف، روح مطهرش با نداي «فادخلي جنتي» به ملکوت اعلي عروج کرد، همان آرزويي که سالها از رب الشهداء تقاضا کرده بود که:
بايد گذشتن از دنيا به آساني بايد مهيا شد از بهر قرباني
با چهره خونين سوي حسين رفتن زيبا بود اين سان معراج انساني
تا ذبح عظيمي باشد براي گسترش فرهنگ اصيل ايثار و شهادت.
روحش در جوار شهداء عالي مقام شاد.
راهش پرنور و رهرو باد.
اهم تحصيلات و فعاليتهاي علمي
1- اخذ ديپلم تجربي در سن 15 سالگي
2- تحصيل در رشته شيمي دانشگاه دهلي نو کشور هندوستان
3- تحصيل در رشته علوم تربيتي دانشگاه فردوسي مشهد
4- تحصيل در مرکز مديريت و آموزش سپاه
5- تحصيل دروس حوزه تا سطح خارج
6- تدريس دروس سطح يک حوزه
7- مربي پرورشي در مدارس مشهد
8- تحصيل در مرکز تخصصي تبليغ حوزه علميه قم
9- تدريس فن خطابه و سخنوري
10- مربي عقيدتي در بسيج
11- تدريس مديريت فرهنگي و نظام تبليغي اسلام در دانشگاه
12- سرگروه مرکز پژوهش حوزه هاي علميه خواهران و همکاري در تدوين کتاب «روش سخنراني ديني»
شهید
اهم فعاليتهاي تبليغي:
- حضور مستمر و فعال در جبهه هاي جنگ به عنوان نيروي رزمي- تبليغي
- اعزام به تبليغ از طريق نمايندگي ولي فقيه در سپاه به شهرهاي مختلف
- حدود 80 بار اعزام به دانشگاه هاي سراسر كشور از طرف نهاد رهبري در دانشگاه ها و معرفي مكرر ايشان به عنوان مبلغ نمونه و ممتاز
- تدريس مديريت فرهنگي و نظام تبليغي اسلام در دانشگاه مشهد و اصفهان
- مربي عقيدتي در بسيج
- مبلغ نمونه در سطح مدارس راهنمايي و دبيرستان
- تبليغ در كشورهاي لبنان، سوريه، اردن، تركيه، افغانستان، پاكستان و آذربايجان شوروي
اهم خدمات و مسئوليتها:
1- مدير مؤسسه روايت سيره شهداء(گروه تفحص سيره شهدا سابق)
2- عضو فعال انجمن اسلامي دانشگاه مشهد
3- تشکيل انجمن اسلامي جوانان خيابان فلسطين مشهد
4- حضور فعال در جبهه هاي حق عليه باطل به عنوان نيروي رزمي– تبليغي
5- مسئول روابط عمومي لشگر 5 نصر
6- مسئول عقيدتي سياسي سپاه ناحيه دو مشهد
7- مبلّغ نمونه و موفق نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاهها، نمايندگي ولي فقيه در سپاه و دفتر همکاري حوزه و آموزش و پرورش
8- معاون تربيتي و جانشين معاونت طرح و برنامه و امور بين الملل در مرکز جهاني علوم اسلامي
9- مسئول کميسيون تبليغ در مرکز سفيران نور حوزه علميه قم
10- عضويت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مشهد
عبدالله ضابط
گلچين جملات، انديشه ها و… شهيد ضابط:
1- برآنيم تا با تأسي به سيره شهيدان والامقام در مقابل طوفان تهاجم فرهنگي دشمن، نسل جوان آينده را به ابعاد وجودي شهيدان حق و فضيلت آشنا سازيم.
2- شهداء گويا برگشته اند و مشغول سازماندهي هستند و تفرق ما را به تجمع دوباره تبديل خواهند کرد.
3- شهيد مثل شمعي است که نورش اگرچه کم سو است اما در برابر همه سياهي ها، جلوه مي کند.
4- اي کاش همه مبلّغان در هر مکاني هستند در موقع نماز، اذان بگويند تا دلهاي مؤمنين به سوي خدا متوجه شود و شعائر ديني احياء گردد.
5- اي شهداء خودتان کمک کنيد تا بتوانيم اين مکان هاي مقدس و مقاتل شهداء را با معرفت درک کنيم.
6- اگر مي خواهيد برايم دعا کنيد، از خدا بخواهيد تا زودتر شهيد بشوم.
7- زمينه سازي ظهور حضرت بقية الله الأعظم(عج) با ترويج فرهنگ ايثار و فداکاري ميسّر است.
8- بچه ها شهداء را فراموش نکنيد همه ما مديون شهداء هستيم دلهايتان را با ياد و توسل به شهداء صيقل بدهيد، رمز موفقيت و راه کمال ما شهداء هستند چرا که آنها شاهد ما هستند.
9- هر جا از خدا صحبت مي کنم، جلسه مي گيرد.
ابعاد روحي و معنوي:
توكل و توسل مداوم(توصيه ايشان به محارم و نزديكان خود اين بود كه توكل بر خدا، رمز موفقيت است، دعا و توسل، سلاح گرفتاري هاست.)
اخلاص و تواضع(از مطرح شدن پرهيز مي كرد و تسليم وظيفه و تكليف بود، نه به دنبال موقعيت و جايگاه)
ساده زيستي و بي رغبتي به دنيا؛ در مقابل تلاش براي رفع نياز محرومين مخصوصاً طلاب كم بضاعت.
احترام زياد به پدر و مادر(به نقل از پدر: ايشان هيچ گاه جلوتر از من راه نمي رفتند.)
محبت بي شائبه به همسر و فرزندان(به نقل از همسر: با اين كه حضور با بركت ايشان در خانه كم بود اما در فرصت هايي كه در خانه بودند كمبودها را جبران مي نمودند.)
جاذبه و محبوبيت زياد و دافعه در حد لازم و همچنين نفوذ كلام بالا و مثبت نگري
استقامت و خستگي ناپذيري در تبليغ دين و نشر فرهنگ شهادت(خطاب به دوستان مي گفتند: آنقدر كار كنيد كه موقع رفتن به پيشگاه خداوند، پشيمان نشويد كه كم كار كرده ايد، جوابتان اين باشد كه ديگر رمق نداشتم تا كار كنم.)
عبادت و شب زنده داري
رعايت و حفظ بيت المال حتي در امور جزيي
علاقه شديد به امام و رهبري و دفاع از حريم ولايت.
شهید ضابط
ضابط که بود:
ضابط را نشناختم. چرا که شناختن او براي کساني که حال و هواي او را نداشته باشند، کار دشواري است درک ضابط براي مثل ما که در حجاب هاي عصر مدرنيسم يا دنياگرايي مدرن، گرفتار شده ايم کار طاقت فرسايي است به قول خودش «ما محکوم سايزها هستيم» و هيچ کدام از ما سايزمان به سايز ضابط نمي خورد. او کاملاً متفاوت بود و به مردم زمانه اش شباهتي نداشت،… در جاهايي که مخاطبينش او را نمي شناختند، وقتي ظاهر کاملاً بي پيرايه و قيافه معمولي اش را مي ديدند باورشان نمي شد که تا چند دقيقه ديگر، غوغايي در دلشان به پا خواهد شد. چرا که خودش هم موقع ايراد سخن مي سوخت و سخنانش از دل بر مي آمد و بر دلها مي نشست و بالاتر از اينها بر دلها آتش مي زد.
کلامش بقدري گيرا و جذاب بود که بدون اختيار همه را مبهوت مي کرد … در ميان دوستان و مخاطبين گرچه موفق ترين و برترين و عالي ترين بود ولي در عين حال غريب بود و تنها … به ما التماس مي کرد که بياييد از طريق عطر و ياد شهداء و بيان سيره آنان، نسل جوان امروز را از خطر تهاجم فرهنگي حفظ کنيم، اصلاً درک عميق گفته هايش برايمان مقدور نبود. شهداء براي ضابط بهترين، زنده ترين و تازه ترين الگوي زندگي و سازندگي بودند نگاه و سير و سلوک زندگي اش فقط از زاويه شهداء رقم مي خورد. ضابط با تمام وجودش در شهداء ذوب شده بود. ضابط در عين حال که نمونه زيبايي از صفا، صداقت و تلاش خستگي ناپذير بود، اما تمام اميد و هدف او وصال شهيدان بود. او بازمانده شهداء بود و به اين خاطر خود و زندگي اش را وقف شهداء کرده بود و به راستي زيبنده اوست که گفته شود ضابط يکي از بزرگترين سرداران روايتگري در عصر حاضر و مخلص ترين راوي عشق در دنياي معاصر بود. چه غريبانه از جمع علمداران عرصه روايت پر کشيد، از جنس دريا بود و متعلق به دياري ديگر. دنيا سالهاي سال بود که برايش به قفس تبديل شده بود او ساليان دراز، سر به مهر شوريدگي و دلدادگي را در وجود خود نهفته بود. در غربت نگاهش و صفاي کلامش، عطش جاماندن از قافله شهيدان، هويدا بود. بارها و بارها در خاک به خون تپيده خوزستان به او مي گفتند در اين بيابانهاي تف ديده چه مي کني و به دنبال چه مي گردي؟ چه مي فهميدند که چه مي کشيد و چه رنجي مي برد در روزگاري که بسياري از مردان جنگ به زندگي روزمره خو کرده اند. بيابان هاي طلائيه، شاهد اشک ها و ندبه هاي سوزناکش بود. خدا مي داند صدها کاروان از سراسر کشور از نواي حزين و صفاي کلامش چه بهره ها که بردند… به همه به طور يکنواخت فيض مي رساند از همين روست که هيچ قشري نمي تواند بگويد او تنها متعلق به ما بود، برايش فرقي نمي کرد با چه قشري حرف مي زند، مهم اين بود که آتش عشق به شهداء را در دلها شعله ور سازد و به چه زيبايي از عهده اين هنر بر مي آمد. چقدر خوشحال بود از اينکه مي ديد دوباره مثل روزهاي جنگ، طلبه ها وارد عرصه دفاع از ارزشها و روايتگري حماسه سرايي شده اند و کاروانهاي راهيان نور بدون راهنما نيستند. هميشه به راويان تأکيد مي کرد که زائران مشاهد شهداء با زائران حرم امام رضا (عليه السلام) تفاوتي ندارند چرا که يقين داشت خاک گلگون خوزستان، طلائيه و شلمچه قدمگاه ائمه اطهار (عليهم السلام) است.
خوشا به حالت که زينب وار، راوي حماسه هاي کربلاي ايران شدي آري تو در قالب متعفن دنيا نمي گنجيدي و مي دانم که شهداء نيز براي ميهماني تو در جمع با صفايشان از ما بيشتر بي تابي مي کردند. و چه زيبا دريافتي سخن روايتگر فتح شهيد آويني را که مي گفت «شأن انسان در اين است که هجرت کند و از زمان و مکان و مقتضيات آنها فراتر رود و غل و زنجير جاذبه دنيا را از دست و پاي روح خويش بگشايد و در آسمان لايتناهي ولايت پرواز کند و کسي اين مقام را خواهد يافت که از خود و آنچه دوست دارد بگذرد و خداوند در جوابش «و فديناه بذبح عظيم» نازل کند». و به قول خودت که بارها و بارها مي گفتي:
هر که از تن بگذرد، جانش دهند چون که جان درباخت جانانش دهند.
دیدگاهتان را بنویسید