زندگینامه – شهید جاوید ایمانی

شهید جاوید ایمانی

تاریخ شهادت:

۱۱ دی ۱۳۶۵

زمستان رو به پایان بود، مردم تهران منتظر فرا رسیدن بهار چشم به درختان دوخته بودند، که جاوید در اسفندماه سال ۱۳۳۴ قدم به عرصه گیتی نهاد، و با لبخند زیبایش بهار را برای خانواده به ارمغان آورد. دوران کودکی او در جلسات قرآن و مجالس ذکر اهل‌بیت(ع) سپری شد.

با فرا رسیدن هفتمین پائیز زندگی به مدرسه رفت و با سعی فراوان شاگرد ممتاز کلاس گشت. جاوید ضمن تحصیل در دبیرستان جهت تأمین معاش خانواده به کار در کارگاه‌های مختلف پرداخت و اوقات فراغت خود را با ورزش کوه‌نوردی سپری نمود. او که قبل از پیروزی انقلاب جزو سربازان کوچک روح‌الله(ره) در صفوف مبارزان قرار داشت پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت بسیج کمیته انقلاب اسلامی درآمد.

وی پس از اخذ مدرک دیپلم در رشته اقتصاد در سال ۱۳۶۲ در واحد اجرایی و ستاد بازسازی جهاد سازندگی استان کارش را آغاز نمود و عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد و پس از آموزش رانندگی در منطقه مهران به‌عنوان راننده به منطقه عملیاتی میمک رفت، ایمانی قبل از آغاز عملیات “والفجر ۸ ” هنگام انجام مأموریتی مهم از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت اما از پای ننشست و پس از درمان به منطقه فاو بازگشت و مردانه در این عملیات درخشید. چندی بعد در هنگام احداث خاکریز “ام القصر” درحالیکه مسئولیت اکیپ را بر عهده داشت، از ناحیه فک و صورت مجروح شد و چندین مرتبه مورد عمل جراحی قرار گرفت، در این مدت کوتاه درمان، وی به همراه برادران واحد تعاون به عیادت جانبازان و خانواده های شهدا رفت. فرمانده دلاور پشتیبانی و مهندسی رزمی جنگ پس از این‌که در عملیات‌های “کربلای۲” و “کربلای۴” شرکت نمود، در تاریخ ۱۱ دی ماه ۱۳۶۵ در سن ۳۱ سالگی در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر به شهادت رسید و عاشقانه مهمان مقرب پروردگار گشت.

در بیان یار

جاوید سید نبود، اما از خدمتگزاران آن‌ها به‌شمار می‌رفت، برازنده‌اش بود که به او آقا جاوید گفته شود، او تکیه بر خصوصیات شهدا داشت، در اکثر صحبت‌هایش نام شهدا را به زبان می‌آورد، همیشه در ایام مرخصی به زیارت قبور شهدا و به دیدار خانواده‌های آنان می‌رفت علاقه او به مجروحین جنگ تحمیلی باعث شد هفته‌ای چند مرتبه به آن‌ها سر بزند. زمانی‌که خودش مجروح بود، با فشار مسئولین در تهران ماند، اما دوست داشت به جبهه بیاید تا لااقل به مجروحین خدمت کند.

او از همان اوایل خدمت در جهاد، ابتکار و خلاقیت خود را در معرض نمایش قرار داد، ابتکارات او به حدی بود که توانست در مدت کوتاهی آموزش ببیند، و یک مربی ورزیده شود؛ ابتدا مسئولیت اکیپ در ساحل آبی را بر عهده داشت، خلاقیت او باعث شد مسئولین در زمان عملیات، فرماندهی اکیپ را به او بسپارند. ایشان با شهید “عادلی” دوست و یار یکدیگر بودند. نجواهای شبانه، نمازهای شبشان، نیایش‌هایشان، حاکی از این بود که پرواز سریعی خواهند داشت.

راوی: شهید ملاآقائی

 

آخرین خداحافظی

عملیات” کربلای۴” که به پایان رسید، مسئولین جهاد به او گفتند: «برای مدتی به مرخصی بروید» اما جاوید با متانت پاسخ داد: «تا رزمنده‌ها در جبهه هستند، من هم می‌مانم» روز یازدهم دی‌ماه، بچه‌های جهاد کنار هم جمع شدند، یکی از برادران گفت: «بچه‌ها! امروز روز اول کار من است، اگر نقصی داشتم انشاءالله فردا تلافی می‌کنم» جاوید با مهربانی همیشگی کنار او نشست و گفت:«همگی شما فردا به تهران می‌روید» رزمنده کمی به فکر فرو رفت و با خود زمزمه کرد، من امروز تازه آمده‌ام، چرا باید فردا به تهران بازگردم. دو ساعت بعد دعاهای شبانه جاوید اجابت شد. تیری سرخ بر سرش اصابت نمود؛ نیروها به طرفش دویدند، اما او دیگر به آسمان پر کشیده بود. روز بعد گردان مهندسی رزمی برای حضور در تشییع پیکر ایمانی به تهران رفت تا برای آخرین بار با فرمانده‌اش خداحافظی کند.

 


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفده − یازده =