شهید سید محمدحسین علمالهدی
تاریخ شهادت:
۱۵ دی ۱۳۵۹
فرازی از زندگینامه شهید سید محمدحسین علمالهدی
در سال ۱۳۲۷ شمسی همزمان با سالروز وفات امام موسیبن جعفر(ع) در خانه روحانی متعهد و مجاهد، مرحوم آیتالله علمالهدی پا به دنیا گذاشت. پدر بزرگوارش سید مرتضی و مادر پارسایش نام او را “حسین” نهادند و از همان ابتدا حسینوار او را تربیت کردند.
هر روز که میگذشت بیشتر با کلامالله آشنا میگردید و در صبحگاه همگان با نوای زیبای صوت او بود که از خواب بیدار میشدند و با طنین صدایش دوستان را بسوی کلام حق فرا میخواند.
كوششهای شهید پیش از انقلاب اسلامی
از همان آغاز نوجوانی، ستیز با استعمار و مخالفت با حاكمیت طاغوت پهلوی در سیدحسین نمودار بود. در بهمن ۱۳۵۱ و هنگامی كه حسین چهارده سال بیشتر نداشت، در تلاش برآمد سیركی را كه رقاصههای مصری در اهواز برپا كرده بودند، آتش بزند. او پیش از این كار، به دوستانش گفته بود: «باید هنگامی برویم كه هیچكس نباشد تا به هیچكس آسیبی نرسد. ما تنها باید دم و دستگاه سیرك را آتش بزنیم. حتی حیوانات هم نباید آسیب ببینند.»(ملامحمدی، صص۱۶-۱۵)
حسین با دوچرخهای به خیابان زینبیه اهواز(محمودزاده، سفر سرخ، ص۳۳)رفت و به هنگام نمایش سیرك، چادرشان را به آتش كشید.(بایرامی، ص۵۲) چند روز بعد، حسین و دوستانش پنهانی نامهای را به مدیر سیرك دادند كه یادآور شده بودند: «در زمانی كه اسراییل مردم مظلوم فلسطین را آواره كرده است و ما باید دست به دست هم بدهیم و مسلمانان جهان را بیدار كنیم، جای شگفتی است كه در این شرایط شما برای به فساد كشاندن جوانان كشور ما به ایران آمدهاید.»
این نخستین مبارزه آشكار سیدحسین علمالهدی علیه حكومت ستمشاهی پهلوى دوم بود.(ملامحمدی، ص۱۷) پنج روز پس از این رویداد، ساواك دستاندركاران آتشسوزی سیرك همچون سیدحسین را شناسایی كرد.(محمودزاده، ص۲۰)حسین را در كلاس درس دبیرستان دستگیر كردند. دوستانش به هنگام دیدار با حسین در زندان از او پرسیده بودند كه چه چیزی نیاز داری؟ حسین گفته بود: «فقط یك جلد قرآن برایم بیاورید.»(ملامحمدی، ص۱۰) وی، چهار ماه را با سختی و شكنجه در زندان گذراند. پس از آزادی از زندان، با پایهگذاری انجمن اسلامی در دبیرستان و سخنرانی، جوانان را به اسلام و پیكار با حكومت طاغوت فرا میخواند.(علمالهدی، لحظههای …، ص۱۲۲)
“جیمی كارتر”، رییس جمهور وقت آمریكا، در ۱۰ دی ۱۳۵۶ به ایران سفر كرد تا به نوكران خود رهنمودهای لازم را بدهد. پس از این دیدار بود كه در ۱۷ دی ۱۳۵۶، دستگاه طاغوتی پهلوی در روزنامه اطلاعات، امام خمینی(ره) را آماج توهین خود قرار داد. در آن زمان، سیدحسین پیشنهاد داده بود: «برای اعتراض به حكومت نظامى و رساندن پیام انقلاب به گوش همه مردم، در ساعتی معین از همه بلندگوهای مساجد شهر اهواز به مدت ۱۵ دقیقه تكبیر بگویند.» این كار، برای نخستینبار در اهواز به اجرا درآمد. فریادها از بلندگوی مسجدها برخاست، مردم به روی بامها آمدند و سراسر شهر پر از آواز آسمانی “اللهاكبر” شد.(ملامحمدی، ص۳۳)
از كارهای برجسته سیدحسین علمالهدی در زمان حكومت پادشاهی پهلوی در شهر اهواز، پایهگذاری “گروه موحدون” در ۱۳۵۶ بود. این گروه با هدف جهاد مسلحانه و به دور از اندیشههای ماركسیستى رایج در آن زمان، در راستای تحقق بخشیدن به دیدگاههای امامخمینی(ره) گام برمیداشت.(علمالهدی، لحظههای …، ص۲۷) تارومار كردن و بیرون راندن آمریكاییهایی كه در ایران جا خوش كرده بودند، از هدفهای این گروه بهشمار میآمد. گروه موحدون كوششهای بسیاری را رقم زدند.
حسین، بار دیگر به هنگام رویارویی با فرماندار نظامی اهواز در ۱۳۵۶ دستگیر شد.(محمودزاده، سفر سرخ، ص۱۲۲) ساواك او را به سختی شكنجه كرد؛ به گونهای كه اثر زخمهای سیگار بر بدنش به خوبی پیدا بود. سرانجام، در بیدادگاه نظامی پهلوی او را به اعدام محكوم كردند(ملامحمدی، ص۳۷)، ولی به زودی ناچار شدند وی را رها كنند.(علمالهدی، لحظههای …، ص۱۲۲)
پس از رهایی از زندان توانست در همان سال در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد دانشاندوزی خود را دنبال كند.(علمالهدی، لحظههای …، ص۹)در دانشگاه هم شماری از دانشجویان را برای هدفهای انقلابی برگزید و با آنها دوست شد.(محمودزاده، سفر سرخ، ص۷۸)سیدحسین هر شب پیش از اذان صبح از خواب برمیخاست، به حرم امام رضا(ع) میرفت و عاشقانه نماز شب می-خواند.(ملامحمدی، ص۴۶)
در دوران دانشجویی، افزون بر تحصیل، به تدریس نهجالبلاغه، عقاید و تاریخ اسلام میپرداخت(علم-الهدی، لحظههای…، ص۹)و از همان هنگام ورود به دانشگاه با حوزه علمیه این شهر هم تماس نزدیك برقرار كرد.(همان، ص۱۲۲)
آن روزها، مسجدكرامت در بازار سرشور مشهد، یكی از پایگاههای “آیتالله سیدعلى خامنهاى” و شهید حجتالاسلام “سیدعبدالكریم هاشمینژاد” بود. سیدحسین كه پیوسته به این مسجد میرفت، با آن بزرگان آشنا گشت.(محمودزاده، سفرسرخ، ص۹۷)
با اوجگیری انقلاب اسلامى، سازماندهی راهپیماییهای پرشكوه مردم و نوشتن شعارهاى انقلابی بر دیوارها را در مشهد آغاز كرد. او با پخش اعلامیههای امام(ره) و فراخوانها در دانشگاه، به راهپیماییها شكوه بیشتری میبخشید. شهید علمالهدی برای جلوگیری از فساد و پخش فیلمهای غیراخلاقی در سینماها و بستن مشروبفروشیها، آنهم در شهر مذهبی مشهد، از هیچ كوششی فروگذاری نكرد.(علمالهدی، لحظههای …، ص۱۲۲) از میان شعارهایی كه وی بر روی دیوارها مینوشت، این بود: «تنها ره سعادت/ایمان، جهاد، شهادت.»(ملامحمدی، ص ۳۶)
شهید و انقلاب اسلامی
سرانجام، در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نظام ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در ایران، سرنگون و به زبالهدان تاریخ سپرده شد، سفارت اسراییل در تهران تعطیل گردید، پنجاه هزار مستشار نظامى آمریكایی كه بر تار و پود كشور چنگ انداخته بودند، اخراج شدند، جلو تاراج نفت و دیگر داراییهای كشور گرفته شد و با رهبرى امام خمینی(ره) نظام مقدس جمهورى اسلامى ایران پایهگذاری گردید؛ نظامی كه مهمترین شعارش، رد هر گونه استعمار و بیگانهدوستی و اجرای سیاست «نه شرقی و نه غربی» بود.
شهید علمالهدی به هنگام ورود امام به ایران در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، به تهران آمد و از محافظان ویژه امام(ره) گردید. در پی آن، واردكمیته انقلاب اسلامى شد و چند ماهی در جایگاه عضو شورای فرماندهی كمیته مركزی كوشش نمود. مدتی نیز سرپرست كمیته انقلاباسلامی اهواز شد و كلاسهایی را در زمینه درس تاریخ اسلام برگزار كرد.(علمالهدی، لحظههای …، ص۱۲۲)
هنگامی كه مجلس خبرگان بررسى قانون اساسی راهاندازی شد، حسین به همراه دوتن از دوستان خود مطالعه فراوانی در كتاب ولایت فقیه امام(ره) انجام دادند و سرانجام، طرح آن را به “آیتالله سیدمحمدعلی موسوی جزایری”، نماینده مردم خوزستان در مجلس خبرگان رهبرى، دادند تا در آنجا پیشنهاد گردد.
سیدحسین علمالهدی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى كه در همه شهرها برای پاسدارى از انقلاب و دستاوردهای آن برپا شده بود، درآمد و به زودی عضو شورای فرماندهی سپاه اهواز گردید. وی چهار یا پنج ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با آمد و شد به روستاهای مرزی ایران و عراق، از آشوبافكنی مرزی حزب بعث از راه كنسولگری عراق در خرمشهر آگاه گردید و آن را به آگاهی مسئولان رساند.
شهید علمالهدی پیش از آغاز جنگ تحمیلی عراق، بیشتر به كارهای فرهنگی پرداخت. وی به هنگام فرمان امام(ره) برای پایهگذاری نهضت سوادآموزى، مدیریت استانی این نهاد را در اهواز برعهده گرفت. در آن زمان، سخنرانیهای آموزنده وی از رادیو اهواز پخش میگردید. علمالهدی به همراه دیگر دانشجویان خط امام پس از تسخیر لانه جاسوسى آمریكا در تهران، سند وابستگی و جاسوسی بسیاری از مهرههای آمریكایی را برای بیرون انداختن آنها از دستگاه دولتی افشاء نمود.(همان، ص ۱۲۳)
شهید در جنگ تحمیلی
در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، صدام حسین، فرمانده نظامی سرسپرده، با پشتیبانی همه جانبه استكبارجهانی و صهیونیسم بینالملل از زمین و آسمان با دوازده لشكر، تاخت و تاز گستردهای را به مرزها، فرودگاهها و شهرهای ایران آغاز كرد. در آغاز مهرماه ۱۳۵۹، سیدحسین علمالهدی به همراه چهل تن از نیروهای بسیج مردمی به دژخیمان بعثی عراقی شبیخون زدند و آنها را از پنج كیلومتری اهواز تا پشت مرزهای بینالمللی یعنی نزدیك هفتاد كیلومتر به عقب راندند.(ملامحمدی، ص۵۶)
علمالهدی پیش از روانهشدن به “هویزه” و پذیرش فرماندهی سپاه آن شهر كوچك مرزی، مسئول سازماندهی و فرستادن نیروهای مردمی به میدانهای گوناگون نبرد را بهعهده داشت. برای رفتن به خط مقدم جبهه، نزد “حضرت آیتالله سید علی خامنهای” و شهید دکتر “مصطفی چمران”، كه آن زمان بر اعزام نیروهای مردمی نظارت داشتند، رفت و اجازه خواست(طرفی، ص۲۸۵) تا به جبهه هویزه در ۷۲ كیلومتری غرب اهواز برود، اما درخواست سیدحسین با توجه به زبردستی وی در كار سازماندهی پذیرفته نشد.
سرانجام، با پافشاری او در آبان ۱۳۵۹ به همراه شماری از جوانان رزمنده و انقلابی اهواز و نیز گروهی از دانشجویان پیرو خط امام(ره) به هویزه رفت و سپاه هویزه را پایهگذاری كرد. به زودی نزدیك به دویست تن از جوانان شهر كوچك هویزه به وی گرویدند و سپاه پاسداران آن شهر، توان بیشتری یافت. همزمان با سازماندهی سپاه آنجا، به سوی عشایر هویزه و دشت آزادگان، كه صدام حسین گفته بود عرب هستند و طرفدار من، روی نهاد و از آنان دلجویی كرد. سیدحسین به جوانان عشایر سفارش كرد كه در سپاه هویزه نامنویسی كنند تا برای جبهههای حق علیه باطل سازماندهی شوند. سپس، سیدحسین هزارتن از عشایر منطقه را راهی دیدار امام(ره) در جماران تهران كرد.(همان، صص ۲۸۷-۲۸۶)
سالشمار زندگی شهید سید محمدحسین علمالهدی
سال ۱۳۳۷ ه . ش ولادت در اهواز
سال ۱۳۴۳ ورود به مكتب جهت تعلیم قرآن
سال ۱۳۴۸ تدریس قرآن در مسجد بهعنوان یك مربی
سال ۱۳۵۰حضور و فعالیت در انجمن اسلامی دبیرستان
سال ۱۳۵۱ اولین مبارزه علنی سید حسین با رژیم پهلوی با آتشزدن سیرك مصری
سال ۱۳۵۳ برگزاری راهپیمایی در روز عاشورا بر ضد رژیم پهلوی
سال ۱۳۵۶ اولین دستگیری، ورود به زندان، شكنجه توسط ساواك
سال ۱۳۵۶ قبولی در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد
سال ۱۳۵۶ آشنایی با جلسات آیتالله خامنهای و شهید هاشمینژاد در مشهد
سال ۱۳۵۶ راهاندازی راهپیمایی در طبس به هنگام ورود شاه به این شهر(زلزله طبس)
سال ۱۳۵۶ تشكیل گروه موحدین در اهواز
سال ۱۳۵۷ انفجار كنسولگری عراق در اهواز
سال ۱۳۵۷ بمبگذاری در شهربانی كرمان و ایجاد رعب در بین مزدوران حكومت پهلوی
سال ۱۳۵۷ دستگیری مجدد، شكنجه، محكوم به اعدام به جرم اقدام به ترور فرمانده نظامی
سال ۱۳۵۷ (بهمن) حضور در تهران و استقبال از امام (ره)، پیروزی انقلاب اسلامی
سال ۱۳۵۸ عفو مامور شكنجه ساواك
سال ۱۳۵۸ معاون آموزش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان
سال ۱۳۵۸ عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان
سال ۱۳۵۸ برپایی نمایشگاه پیش بینی جنگ در اهواز
سال ۱۳۵۸ تدوین و ارائه طرح پیشنهادی ولایت فقیه در پیشنویس قانون اساسی
سال ۱۳۵۹ افشای ماهیت ضد انقلابی مدنی (استاندار خوزستان و كاندیدای ریاست جمهوری)
سال ۱۳۵۹ (رمضان) برگزاری كلاسهای قرآن، نهج البلاغه و تاریخ اسلام در سپاه پاسداران، جهاد سازندگی، تربیت معلم استان خوزستان
سال ۱۳۵۹ سخنرانی با موضوع جهاد در قرآن و سیری در نهجالبلاغه در رادیو (پخش زنده)
سال ۱۳۵۹ سفر تاریخی سید حسین به همراه عشایر هویزه به جماران(زیارت امام(ره))
سال ۱۳۵۹ (۳۱ شهریور) آغاز تهاجم رسمی عراق به ایران
سال ۱۳۵۹ فرماندهی سپاه هویزه
سال ۱۳۵۹ (۱۶ دی ماه) حماسه هویزه، شهادت سید حسین و یارانش در دشت هویزه
نحوه شهادت
حسین و یارانش برای عملیات به هویزه رفته بودند و آن روز نیز دشمن با ضرباتی که قبلا از این نیروهای چریکی نامنظم خورده بود حمله بزرگی را با انبوه تانکهای خود آغاز کرد. تانکها به حدود ۵۰ متری خاکریزش رسیده بودند که حسین از جا بلند شد و نزدیکترین تانک را نشانه گرفت؛ گلوله درست به وسط تانک خورد. غیر از حسین دو نفر دیگر هم آر . پی . جی داشتند که دو تانک دیگر را هم نشانه گرفتند. بقیه تانکها سرجایشان ایستادند و خاکریزها را به گلوله بستند از میان همه افراد گروهها فقط او زنده مانده بود که با قامت استوار از جا بلند شد و به خاکریز دیگر رفت؛ درحالیکه دو گلوله آر . پی . جی در دست داشت. پشت خاکریز خوابیده بود و پس از مدتی اولین گلولهاش را شلیک کرد، در این زمان چهار تانک به ده متری خاکریزش نزدیک شده بودند. این شهید بزرگوار آخرین تیر پیکان خود را رها کرد و سه تانک باقیمانده همزمان به طرف خاکریز حسین شلیک کردند و جسد پاک و مطهرش به هوا پرتاب شد و به آرزوی دیرینه و حقیقی خود که همان وصال محبوب ازلی و ابدی است دست یافت.
و بالاخره در دی ماه سال ۵۹ بر اثر خیانت بنی صدر خائن در یک پاتک عراقیها، ۱۲۰ نفر از بهترین یاران امام، مظلومانه به شهادت رسانیدند. نقل میکنند پس از اشغال هویزه توسط مزدوران بعثی، شخص صدام جهت بازدید منطقه به محل آمده بود؛ هنگامی که در مقابل ۱۲۰ نفر از بهترین و جان برکفترین یاران امام و یاوران اسلام قرار میگیرد از شدت خشم دستور میدهد که اجساد را بر زمین بخوابانند و به تانکها فرمان میدهد که از روی این پیکرهای مقدس عبور کنند.