زندگینامه – شهید عباس پیکری

شهید عباس پیکری

تاریخ شهادت:

۲۶ بهمن ۱۳۶۴

زندگی نامه

 

در سال ۱۳۴۱ محله نو خواجو نوزادی را در آغوش گرفت که نامش را عباس نهادند.

الله اکبر ، تکبیره الاحرام و این صدای کودکی عباس بود که از مأذنه های مسجد محله نو خواجو شنیده می شد. از همان کودکی مقید به انجام فرایض بود، با این که به سن تکلیف نرسیده بود اما روزه طاقت فرسای تابستان را به خورد و خوراک و بازی‌های کودکانه ترجیح می‌داد.

 

جوانان انقلابی محله خواجو فعالیت‌های شبانه روزی عباس را در مبارزات علیه رژیم پهلوی فراموش نکرده اند.

 

نهال انقلاب تازه کاشته شده بود که وسوسه‌های دشمن خطه غرور آفرین کردستان را عرصه تاخت و تاز اشرار کرد، دیگر ماندن در اصفهان برای او جایز نبود.

 

عباس هنوز خستگی مبارزات کردستان را به تن داشت که خاک جنوب آماج گلوله‌های دشمن بعثی شد. وی نیز کردستان را به قصد جنوب ترک کرد.

 

در همان روزهای اول حضور در جبهه جنوب به شدت از ناحیه پا مجروح شد و تنها جلوگیری مصرانه او، پزشکان را از قطع کردن پایش منصرف ساخت. او پایش را برای جنگیدن نیاز داشت.

 

 

 

شهادت

 

عباس در روز بیست‌وششم بهمن‌ماه سال ۱۳۶۴ به فیض شهادت نائل گشت و در گلستان شهدای اصفهان در جوار شهدای عملیات والفجر ۸ آرام گرفت تا میزبان برادر شهیدش شود.

خصوصیات اخلاقی شهید

 

مقید به خواندن ادعیه و قرآن و بخصوص سوره الرحمن بود و با مفاهیم ادعیه و قرآن آشنایی کامل داشت. برنامه‌های قرآن و ادعیه را خودش بر پا می‌کرد و در آن حضور داشت. او در ماه‌های رمضان اگر وضعیت خاصی نبود حتماً به مرخصی می رفت تا روزه‌هایش را بگیرد.

 

اطاعت پذیری و تبعیت از فرمانده از شاخصه‌های کاری ایشان بود. حتی اگر با نظر فرمانده مخالف بود ضمن اعلام مخالفت دستور را اجرا می‌کرد واصلاً روی نظر خود پافشاری نمی‌کرد.

 

اگر دستوری به زیر مجموعه میداد و انجام نمی‌شد خودش وارد عمل می شد لذا بچه‌های بهداری به خاطر این که شرمنده ایشان نشوند هر دستوری که می‌داد سریعاً دنبال می‌کردند.

بسیار کم می‌خوابید و حتی در مواقعی که وقتی برای استراحت بود، مشغول کار می‌شد. از کارکردن خسته نمی‌شد.

 

در کادرسازی و پرورش نیروها بسیار قوی بود و کسانی که با او کار می‌کردند خیلی زود کارها را یاد می‌گرفتند.

 

هیچ‌کس بهتر از او نمی‌توانست محور بهداری را در خط مقدم هدایت کند. در کار ساماندهی و هدایت عوامل بهداری وآمبولانس‌ها و حمل مجروحین و … بسیار قوی عمل می‌کرد.

حمل مجروح در ارتفاعات بسیار دشوار است. با این که جانشین بهداری لشکر بود ولی خودش مجروحین را حمل می‌کرد، در والفجر ۴ ارتفاعات تپه سید را برای حمل مجروحین در یک شب ۴ بار طی‌کرد.

 

پیگیری‌های ویژه او جان تعدادی از فرماندهان را نجات داد. در حادثه مجروح شدن شهید خرازی او از ابتدا تا انتقال وی به بیمارستان یزد و اصفهان دنبال کارهای حاج حسین بود.

با این که کف پاهایش صاف بود و چندین بار مجروح شده بود و برای فعالیت جسمی مشکل داشت ولی چند برابر یک فرد سالم فعالیت می‌کرد، برنامه ورزش صبحگاهی بهداری را خودش دنبال می‌کرد و نیروها را برای دویدن و نرمش کردن در اختیار می‌گرفت.

 

اعتقاد داشت باید وقایع جنگ را ثبت کرد تا آینده گان از آنها استفاده کنند. لذا اولین واحدی که به ثبت وقایع جنگ پرداخت بهداری لشکر بود یک نفر را برای این موضوع در نظر گرفت و مکانی را برای نگه داری سوابق جنگ و فیلم وعکس‌ها ایجاد کرد.

 

 

هر وقت نماز می‌خواند از خود بی خود می‌شد و انگار دیگر در این عالم نبود. همه یقین داشتند از قافله شهداست.

خاطراتی از شهید بزرگوار به روایت همرزمانش

 

به سنگرهای نزدیک خط آمده بودیم تا کمی استراحت کنیم و به خط اعزام شویم هوای بیرون خیلی سرد بود، همه در سنگر جمع شده بودند و تقریباً جایی باقی نمانده بود ، بیرون سنگر چشمم به کسی افتادکه زیر یک تکه گونی خوابیده است جلوتر رفتم دیدم جانشین بهداری لشکر عباس پیکری است.

 

به منطقه والفجر ۸ رسیدیم عباس حالت عجیبی داشت، گفت این منطقه را قبلاً در خواب دیده‌ام ، او قبلاً خوابش را برای من تعریف کرده بود و من می‌دانستم عباس در همین منطقه شهید خواهد شد.


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

17 − سه =