زندگینامه – طلبه شهید جبار رمضانی

طلبه شهید جبار رمضانی
شهید
زندگی نامه شهید
ستاد یادمان ایثار
طلبه شهید جبار رمضانی
فرزندی از ولایت همواره سبز گیلان بود که به روستای «فولک» به سال 1337، چشم به شکوه طبیعت گشود.
چون دیگر همسالان روستایی، در محرومیت و سختی، سال های ابتدایی را در دهکده ی خود و روستاهای مجاور گذراند. علاقه اش به مبلغان روحانی و تشویق خانواده و فقر فرهنگی محیطش، او را برآن داشت که به جامعه روحانیت بپیوندد.
نخست به حوزه آستانه اشرفیه رفت و به تحصیل پرداخت. هم آهنگ علوم اسلامی در کلاس های شبانه دوره ی راهنمایی نیز نام نوشت.
دهقان زاده ای با استعداد بود که تلاش و خستگی ناپذیری را با هوش خدادایش همراه کرد و با این دو خصلت پربار، به سرعت از مقدمات سطح گذشت و همراه با دروس کلاسیک، به مراحل بالاتر گام نهاد. دیپلم را شبانه گرفت و برای ادامه ی درس های حوزه به تهران آمد و در مدرسه ی «شهید مطهری» به مرور کتاب ها نشست.
توقفش در این «مدرس» یک سال طول کشید، سپس راهی حوزه ی مرکزی قم شد و به انبوه هوشیاران دانش پژوه روحانیت پیوست.
فعالیت های سیاسی اش را همراه با حرکت انقلاب آغاز کرد و در این زمینه کوششی به تمام داشت، در زادگاهش چنان شوری برانگیخت و هنگامه ای علیه رژیم ستم شاهی، به پا کرد که به زودی همه ی روستاهای آن منطقه زیر پوشش حرکت های پیش گام او، قرار گرفتند.
دیگر او طراح راهپیمایی ها، تظاهرات منطقه ی خویش بود به تنهایی در پخش و نشر اعلامیه ها و نوارهای سخنرانان انقلاب و فرامین امام، زحماتی طاقت فرسا کشید تا توانست جو حاکم بر روستاهای زادگاهش را تغییر داد.
وقتی بهاران آزادی و عدل در زمستان سرد 1357 به تلاش دست های فداکار و امت شهید پرور، از راه رسید و جمهوری اسلامی باقی مانده ی مزدوران رژیم را پاک سازی کرد، او هم چنان به خدمت مشغول بود.
چون روستازاده بود و محرومیت دهکده های ایران را با سلول های وجودش لمس کرده بود به جهاد سازندگی پیوست و به خدمت روستاها قیام کرد.
همراه با سازندگی، در روستاها جلوی فعالیت های نامشروع منافقان استوار ایستاد. با سخنرانی ها و ارشادها و روشنگری هایش، چهره ی دوم سران کفر پیشه شان را برملا کرد. این مبارزه درنگ ناپذیر، در دو جبهه جهاد سازندگی و ارشاد تا رسوایی گروهک های منحرف، ادامه داشت.
وقتی جنگ، طوفانی از خرابی و ویرانی و ستم را به مرزهای اسلامی گسیل داشت و صدام «عفلقی ـ صهیونیستی» عامل دیوانه ی امپرایالیسم جهان خوار، تجاوزی آشکارا به خاک میهن اسلامی شروع نمود. او دست از فعالیت های تبلیغی و خدمت در جهاد کشید و برای آمادگی به کلاس های آموزش فنون نظامی رهسپار شد.
پس از گذراندن دوره آشنایی، شیدا و عاشقانه به سوی جبهه ها بار سفر بست.
در عملیات «بیت المقدس» شرکت کرد و در هنگامه نبرد، در جبهه ی شلمچه درآوای کر کننده ی توپ ها و غرش تانک ها و قهقهه ی مرگ مسلسل ها و فریاد سلاح ها به آرامش جاودانه شهادت رسید و تن خسته و روح مشتاق را در رحمت بی انتهای پروردگار جاودان کرد.