زندگی نامه طیّب حاج رضایی
به سال 1295 در تهران دیده به حقایق باز کرد. دوران کودکی را با فراز و نشیبهای فراوان
سپری ساخت و تا حد قابل قبولی که رفع نیاز آن روز را میکرد سواد آموخت.
آن قدر شر بازی درآورده بود که همان 18 سالگی تبعیدش کردند بندرعباس .از تبعید که برگشت دیگر نمی خواست دعواهای الکی کند.حجره ای در خیابان انبار گندم گرفت و شروع کرد به کاسبی بعد هم رفت در صنف میوه و تره بار و آن قدر رشد کرد که شد سلطان موز ایران.
بزرگترین هیآت تهران رو راه انداخت .جنوب شهر بیشتر توسط او و رفقایش اداره می شد تا شهرداری و اینها .
بابت کودتای 28 مرداد و شرکت طیب به نفع حکومت ، به او نشان شماره 2 رستاخیز داده بودند.گرچه هیچ نفوذی در حکومت نداشت وسیاسی هم نبود ….مسئول بیمارستان مادر ولیعهد شد .قرار بود بگویند ولیعهد در میان مردم به دنیا آمد . طیب همه جا را چراغانی کرد و یک ریال هم از دولت نگرفت.
بعد یک روز دیدند طیب دارد سر نصیری ترسناک ترین مرد امنیتی شاه ، همان که رئیس ساواک شد داد می زند.گویا نصیری خواسته بود در کارش دخالت کند و او مانع شده بود… وقتی شاه می خواست بیاید ، طیب
جلوی شاه سینی اسفند را داد به نصیری و گفت بیا خودت دنبال شاه برو و اسفند دود کن . شاه هم پیگیر قضیه شد و از طیب بابت رفتار بد نصیری معذرت خواهی کرد.
بحث افتاد بین لوطی که کی از همه لات تر است ؟ یکی گفت طیب ، چون طیب تنها کسی است که لقب ندارد؛طیبحاج رضایی بیشتر از همه حبس رفته ، از همه بیشتر دعوا کرده ، از همه بیشتر سفره انداخته ، از همه بیشتر دست توی جیبش کرده و از همه بیشتر پول میز حساب کرده .معروف بود اگر پول میزش رو حساب می کردی زنده نمی ماندی.
از تاریكی تا نور
«طیب مانند جوانان دیگر این مرز و بوم ، در دوران شاهنشاهی میزیست ، و دوران تباهی و ظلمات و سیاهی . دعوا و نزاع، اخلاق ناهمگون با تعالیم اسلامی، مشخصه اصلی برخی جوانان و مردم آن زمان بود. و طیب نیز استثنایی بر كل نبود. او نیز بارها سابقه نزاع و درگیری دارد. و برای آن نیز به زندان رفته و یا تبعید شده است. او از كسانی است كه در جریان 28 مرداد 1332 از فعالترین افراد برای اجرای كودتایی بود كه سازمان سیا طراحی كرده بود و به وسیلهی ارتش و افرادی چون شعبان بیمخ و قلدران شاهدوست و اشخاصی دیگر و مرحوم طیب اجرا شد و این افراد توانستند دولت مصدق را سرنگون و تاج و تخت از دست رفته شاهی را به وی اهدا كنند.
در مراسم جشن تولد پسر محمدرضا پهلوی، «تمام چهار راه مولوی تا شوش را فرش پوش كرد و طاق نصرت بست». به دلیل اقداماتی كه در 28 مرداد به نفع تاج و تخت انجام داده بود، همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بود و حتی یك طپانچه از شاه هدیه گرفته بود.
شهید طیب حاج رضایی را حر انقلاب لقب دادند. زیرا از لشكر یزید به زیر بیرق امام حسین پناه برد. او از لاتها و بزن بهادرهای پهلوی بود، اما در دل عشق حسین را داشت.
در اواخر سال 1341 و اوایل 42، طیب دچار تحول درونی شد و بارها دوستان و آشنایان از دهانش شنیده بودند كه گفته بود: «خدایا پاكم كن، خاكم كن»
مهمترین ویژگی مرحوم طیب، عشق و علاقهی وی به سالار و سرور شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین بود. او از كسانی بود كه محبت امام حسین (علیهالسلام) موجب نجاتش شد و روحش را طیب و طاهر گردانید. چرا شعبان جعفری در ذلت و غربت در آمریكا از دنیا میرود و طیب حاج رضایی، با افتخار شهادت رخت از این دنیا بر میبندد؟ اختلاف این دو در ادب و وفاداری به اهل بیت بود. اگر طیب ، تهمت دریافت پول از امام خمینی را میپذیرفت، نه تنها سر خود را از دست نمیداد، بلكه نزد شاه اعتبار هم کسب میکرد. اما او فقط به یك دلیل این دروغ را نگفت: «من حاضر نیستم به پسر حسین (علیهالسلام) تهمت بزنم».
طیّب حاج رضایی
ویژگی خاص مرحوم طیب كه همهی دوستانش بر آن متفق بودند، انسانیت و لوطیگری او بود. زمانی كه او به شهادت رسید، خانوادههای بسیاری كه تحت سرپرستی او بودند دچار مشكل شدند.
«دستهی طیب بزرگترین دستهی عزاداری در تهران بود». او علاوه بر عزاداری درماه محرم در هیأت خود از یك معلم برای آموزش احكام و زبان عربی استفاده میكرد. دستهی سینهزنی طیب در شوش و خراسان حركت میكرد. و «مرحوم طیب خود با گلمال كردن سر، و با پوشیدن لباس مشكی در میان مردم به راه میافتاد و اطعام مینمود».
طیب در این دوران اگرچه با روحانیت ارتباط چندانی نداشت اما به روحانیت احترام میگذاشت. به عنوان مثال ساواك در سال 1336 كه آیتالله كاشانی در انزوا به سر میبرد از رفت و آمد طیب با ایشان گزارشی میدهد: «طیب حاج رضایی چهار صندوق میوه به منزل آیتالله كاشانی برد». (گزارش ساواك در 7/1/1337) و یا «چندی است كه طیب حاج رضایی تغییر لحن داده و با طرفداران آیتالله كاشانی طرح دوستی ریخته …» (گزارش ساواك در 8/6/1337)
بنابراین رفتار و شخصیت مرحوم طیب به كلی با افراد لاتی مانند شعبان جعفری كه برای جلب نظر شاه هر كاری میكردند تفاوت داشت. او به اسلام علاقه داشت و جوانمردی و شجاعت را از سردار كربلا آموخته بود
تحول روحی طیب
شهید عراقی خاطرهی جالبی در مورد علت دگرگونی طیب دارد.شهید عراقی میگوید: «برای دیدن مرحوم طیب، رفتیم و گفتیم كه ما منزل آقا (امام خمینی ره) بودیم. آنجا به مناسبتی صحبت شد و اسم طیب وسط آمد. بچهها گفتند كه این دستهای كه روز عاشورا ما میخواهیم راه بیندازیم ممكن است اینها بیایند و نگذارند و به هم بزنند. آقا (امام خمینی) گفت: ” نه، اینها علاقهمند به اسلام هستند و اینها هم اگر یك روزی یك كارهایی كردهاند، آن عرق دینیش بوده ، روی به حساب تودهایها و كمونیستها و اینها آمدهاند یك كارهایی كردهاند [اشارهی امام خمینی به دخالت مرحوم طیب در كودتای 28 مرداد است. در حكومت دكتر مصدق تودهایها به قدرت سیاسی بسیار نزدیك شدند و بیم آن میرفت كه حكومت كمونیستی در ایران تشكیل شود. این موضوع علما و مردم را به دكتر مصدق بدبین ساخته بود] اینها كسانی هستند كه نوكر امام حسین علیه السلام هستند، در عرض سال همه فكرشان این است كه محرمی بشود، عاشورایی بشود به عشق امام حسین سینه بزنند، خرج بكنند ، چه بكنند و از این حرفها، خاطر جمع باشید.”
مرحوم طیب جواب داد اینها عید هم از ما میخواستند استفاده بكنند (جریان مدرسهی فیضیه) . شما خاطره جمع باشید كه اینها تا حالا چندین بار سراغ ما آمدهاند و ما جواب رد به آنها دادهایم ، حالا هم همینجوره. همان جا دست كرد یك صد تومانی داد به اصغر ـ پسرش ـ گفت میروی عكس حاج آقا را میخری میبری تو تكیه به علامتها میزنی».
طیب در شب عاشورا
خرداد سال 1342 شمسی با محرم 1383 قمری مطابق شده بود. امام خمینی به دلیل اعتراض به كاپیتولاسیون درزندان بودند. در نوروز همان سال فاجعه فیضیه و كشتار طلاب اتفاق افتاده بود و فضای جامعه آماده انفجار بود. طیب نیز مانند هر سال دسته ی عزاداری خود را در خیابان حركت داد و خود پیشاپیش آن به سر و سینهی خود میزد. اما ظاهر علم دسته با هر سال تفاوت داشت. بر روی علم عكسهای امام خمینی نصب شده بود. در زمانی كه بردن نام امام ، مجازات سختی در پی داشت، مشخص است كه بالا بردن تمثال ایشان در بین جمعیت، چه عواقبی در پی دارد. اما طیب به این موضوع توجه نداشت و خود را آمادهی فداكاری كرده بود. مرحوم حاج رضا حداد عادل در این رابطه میگوید: «دستهی طیب، شب عاشورا ـ دوازده خرداد ـ طبق معمول همه ساله از تكیه بیرون آمد. طیب در جلوی علامت تكیه در حركت بود و سینهزنها پشت سرش آرام آرام حركت میكردند. آن شب بر خلاف سالهای قبل، عكسهای حضرت امام به سینهی علامت نصب بود. اتومبیل دربار كنار خیابان ایستاد . رسول پرویزی معاون اسد الله علم پیاده شد و سریعا جلوی طیب آمد و پس از سلام گفت طیب خان این كاری كه كردهای كار درستی نیست. آن عكسها را بردار.
طیب گفت من عكسها را بر نمیدارم.
پرویزی گفت طیب خان بدجوری میشود.
طیب با متانت و وقاری كه مخصوص خودش بود خیلی صریح گفت بشود.
پرویزی به اتومبیل، كه علم داخل آن بود برگشت . علم مجددا پیغام دیگری به پرویزی داد. او دوباره پیاده شد و با طیب صحبت كرد و گفت عكسهای امام را بردار.
همهی اینها در حالی اتفاق افتاد كه سینهزنها پشت سر علامت جلو میآمدند و جمع میشدند. طیب مقاومت میكرد.
پرویزی گفت: طیب خان دارم به تو میگویم بد میشودها.
طیب گفت میخواهم بد شود، عكسها را بر نمیدارم.
پرویزی با عصبانیت رفت و سوار اتومبیل شد. اتومبیل با یك چرخش سریع از راهی كه آمده بود برگشت. دسته با علامتی كه عكسهای حضرت امام به آن نصب بود حركت كرد».
رژیم از طیب به علل دیگری هم كینه به دل داشت. یكی از این موارد مربوط به دو ماه و نیم قبل بود. طیب برای همكاری در ضرب و شتم طلاب مدرسهی فیضیه فراخوانده شده بود، اما قبول نكرد. به گفتهی یك فرد مطلع، دستگاه ،« ایجاد آشوب و حمله به طلاب در فیضیه را، نخست از طیب خواسته بود و چون طیب زیر بار این ننگ نرفت انجام این جنایت به دار و دستهی شعبان بیمخ واگذار شد. فرد مزبور مدعی بود كه آن روز در مدرسهی فیضیه ، نوچههای شعبان لابه لای مأموران رژیم شناخته شده بودند.»
طیب علیرغم كارهای خلافی كه میكرد، در عمق وجودش به روحانیت احترام میگذاشت. او به خود اجازه نمیداد روحانیون و طلاب را مورد بیاحترامی و آزار قرار دهد.
مرحوم طیب در 15خرداد
در روز 15 خرداد طیب با تعطیل كردن میدان بارفروشها ، موجب شد كه تظاهرات با شور بیشتری صورت گیرد و تأثیر بیشتری داشته باشد. به گفتهی شهید عراقی، رژیم «از طیب توقع داشت كه حداقل مثلا جلوی این تظاهرات را در داخل میدان بگیرد. ولی خوب طیب این كار را نمیكند. وقتی او را میگیرند و میبرند. از او میخواهند یك فرم را امضا كند و آزاد شود. تقریبا مسئله این بوده كه یك پولی آقای خمینی به من داده كه بیایم همچنین حادثهای را خلق بكنم و من هم آمدهام مثلا یك 25 زار (ریال) دادهام و مردم این كارها را كردهاند. وقتی میگذارند و میگویند این حرف را بزن، قبول نمیكند. نصیری تهدیدش میكند و او هم به نصیری فحش میدهد!». سید تقی درچهای میگوید: «او را شكنجه كردند و گفتند بگو از خمینی پول گرفتهام و این غایله را راه انداختهام. گفته بود من عمر خودم را كردهام. بنابراین حاضر نیستم در پایان عمر خود به كسی كه جانشین ولی عصر (عج) است و مرجع تقلید هم هست تهمت بزنم. من به امام حسین علیهالسلام و دستگاه او خیانت نمیكنم یكی از دوستان به نام آقای ملكی كه از اهالی شهر ری و پدر دو شهید است همزمان با مرحوم طیب زندانی بود و میگفت زندانیها را به صف كرده بودند و به مرحوم طیب دستبند قپونی زده بودند. به این ترتیب كه یك دست از عقب و یك دست هم از روی شانه میاید و دو تا مچ را از پشت سر با چیزی به هم میبندند و مثل ساعت كوك میكنند و دو دست تحت فشار قرار میگیرد و استخوان سینه بیرون میزند. او میگفت عرق از بدن مرحوم طیب میریخت و او را از جلوی ما عبور میدادند تا ما عبرت بگیریم. مرحوم طیب تمام این سختیها را به جان خرید ولی حاضر نشد بگوید از امام خمینی پول گرفته. »
شهید طیّب حاج رضایی
شهادت طیب
طیب به دلیل طرفداری از امام خمینی به زندان افتاده بود.به همین دلیل مورد توجه محافل مذهبی و روحانیون قرار گرفته بود. حتی امام خمینی نیز به مرحوم طیب توجه داشت است. شهید عراقی در خاطرات خود میگوید: «روز قبل از اینكه میخواستند حكم اعدام را درباره طیب صادر بكنند، آقای خمینی از زندان عشرتآباد به خانهی روغنی منتقل و در آنجا تحت نظر بود. دور و برش ساواكی و از این چیزها بودند خانوادهی طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی با ترفندی خود را به منزل امام میرسانند. یك بچه كوچك ، حاج اسماعیل داشت و یك بچه كوچك طیب . آقا این دو بچه را بلند میكند روی دو تا پایش مینشاند و یك دستی روی سر و روی اینها میكشد و دعاشان میكند. بعد میگوید كه من تا حالا از اینها چیزی نخواستهام اما برای دفاع از جان این دو نفر میفرستم عقبشان بیایند. میخواهم از آنها كه اینها را نكشند. خوب اینها خوشحال میشوند و از خانه آمدند بیرون. اینها از این ور میآیند بیرون. به فاصله یك ربع و بیست دقیقهای ، آقا میگوید به پاكروان بگویید بیاید ، من كارش دارم. (پاكروان رئیس ساواك وقت بود.)
پاكروان (كه علت احضار خود را میدانست) ،آن روز خودش را نشان نمیدهد هر چی آقا داد و بیداد میكند و این حرفها میگویند ما فرستادیم ، نبوده . خوب فردا صبح هم طیب را اعدام كردند. صبح اول وقت كه طیب تیرباران میشود ، برای ساعت 5/7 الی 8 هم پاكروان میآید پهلوی آقا. آقا(باعصبانیت) میگوید پاشو برو.»
و سرانجام . رژیم او را در پادگان حشمتیه تیرباران کرد و شهادت بر قامت مردانة او راست آمد.
گفتنیست که مرحوم طیب عموی امیر حاج رضایی کارشناس معروف فوتبال بودند.