وصیت نامه – پاسدار شهید محسن اسدی

وصیت نامه پاسدار شهید محسن اسدی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله الذی جعل کمال دینه و تمام نعمته بولایته امیرالمؤمنین(ع)
خدا را شکر که به واسطه ولایت امیرالمؤمنین(ع) دینم کامل و نعمتم جامع گردید.
شکر، خدا را که به من منت نهاد و خاک مرا از دیاری برگزید که در آن دین مبین اسلام بنیان گذاشته شد و رسالت نبوی و ولایت علوی در آن تحقق یافت و سپاسگزار خدای واحدی هستم که مرا شهید مطلقه علی ابن ابیطالب(ع) گرداند و نطفه مرا از صلب یکی از محبان آقا امام حسین(ع) قرار داد، که هر وقت نام مادر مظلومه آن حضرت را میبرند او نیز سخت میگریست؛ و شاکر خدایی هستم که مرا در دامانی پاک از زنانی مؤمنه قرار داد که او مرا به سمت و سوی این وادی مبارک سوق داد. این حقیر همه سال وصیت نامه خود را عوض میکنم و این بار اینگونه آغاز میکنم:
با عرض سلام و ارادت خاص به ساحت مقدس ولیعصر(عج) و نایب بر حقش رهبر معظم حضرت آیت الله خامنهای که خداوند پرچم دست او را به صاحب اصلیاش بدهد؛ إنشاءالله. سلام و درود من به روان پاک شهدا از صدر کربلای حسینی تا نهضت غریبانه خمینی(ره) مخصوصاً شهدای هشت سال دفاع مقدس که مردانه و غریبانه جنگیدند و از جان که شیرینترین عنصر یک انسان است گذشتند و حتی شکوه نکردند. اینجانب چند روز گذشته در بهشت زهرا(س) بودم، آن دیاری که به تعبیر من (مردآباد) ایران یا تهران است. حالت عجیبی داشتم، با خود میگفتم این ملت، عجب امتحانی پس دادند. عجب کنکوری بود، هر کجای دنیا کنکور و ورودی به دانشگاه در یک نوبت و در یک روز برگزار میشود اما در ایران هشت سال هر روز کنکور میگرفتند و منِ بیچاره غافل بودم. البته من حتی سالهای اولیه درس عشقبازی را هم شروع نکرده بودم و خیلی دوست داشتم تا در کنار همه دانشجویان در مبانی عشقبازی شرکت میکردم ولی خوش به سعادت کسانی که از این کنکور سربلند و روسفید بیرون آمدند و بر سر خوان گستردة ارباب خود ادامة تحصیل عشقبازی میدهند. البته من شاید یکبار برای دیدن این دانشگاه عظیم به منطقه گیلانغرب در سال 1364 و در سن 12 سالگی رفتم اما چه رفتنی؛ ای کاش خداوند من را هم در این کنکور قبول میکرد. ای کاش خدا نگاهی به من بیچاره میکرد. همهاش میگویم شاید خداوند من و امثال من را آماده میکند برای ورودی به کنکور دیگر، که امید آن دارم خداوند در این آزمون، به حق حضرت زهرا(س) مرا قبول کند؛ إنشاءالله.
رفقا و کسانی (که) اکنون شنونده وصیت اینجانب هستید، در روضهها میگویم ای کاش ما در کربلا بودیم و آقایمان امام حسین(ع) و اهل بیتش(ع) را یاری میکردیم. به خدا قسم زمانی نه چندان دور میرسد که آیندگان ما میگویند ای کاش ما در زمان امام(ره) و سید علی خامنهای بودیم و او را یاری میکردیم، چه کسانی بودند و او را یاری نکردند، شاید ما هم مثل خیلیهای دیگر در صحرای کربلا مورد بد و بیراه قرار بگیریم. قدر ولایت فقیه را بدانید و نگذارید خدشهای به این ولایت وارد شود که آن وقت دودش اول به چشمان خودمان میرود. این سید را تنها نگذارید شما را به خدا این را بدانید هیچ کجای دنیا کسی چهرة رهبرش را نگاه نمیکند و گریه کند. این، نعمت(ی) است که خداوند به ما ارزانی داشته است. خدایا، به آبروی اهل بیت(ع) مرا شرمنده شهدا و ایثارگران قرار مده و قدحی از جام شهادت از دستان مبارک اربابم به من اعطا گردان، که روز به روز سنم بالا میرود و نوشیدن این جام برای من سختتر میشود، زیرا در این دنیای فانی دستخوش بازیهای روزمره شدهام و کم کم از اصل شهادت دور میشوم. هیچ مرگی زیباتر از شهادت در رکاب حضرت ولیعصر(عج) و تداوم خون سیدالشهداء(ع) نیست، ما هر وقت به این چند کلام بالا معتقد شدیم آن وقت آماده آمادهایم.
از کلیه برادران و خواهران که این وصیت را میشنوند حلالیت میطلبم و از شما عاجزانه طلب بخشش میکنم؛ إنشاءالله مرا دعا کنید.
خدایا! در نسل و ناموس من دشمن امیرالمؤمنین(ع) قرار مده و همه را قربانی راه و مکتب سیدالشهداء(ع) قرار بده.
آمین یارب العالمین
الحقیر المسلمین، محسن اسدی
1/1/1380